نویسنده:مشهدیان عطاش وهاب



 
 
 
تهاجم ملتى به ملت دیگر، به طُرُق مختلف امکان پذیر است. در بین انواع مختلف، تهاجم فرهنگى، به خصوص تهاجم معنویت، از بقیه خطرناک تر است. این تهاجم است که به ناتوى فرهنگى یا شبیخون فرهنگى تبدیل مى شود.
آنجا که معنویت هاى کاذب و پرزرق و برق، به جنگ معنویت حقیقى آمده، با نشانه رفتن مؤلفه هاى راستین معنوى، خود را جایگزین مى کنند و روح و روان مخاطب را تحت سیطره خویش در مى آورند. معنویات کاذب، با دو ابزار به روز بودن و ساده بودن، موجب جمع میان دین و دنیا براى مریدان خویش مى شوند.

خود باختگى معنوى

ورود تفکر غربى به شرق و نیز به سرزمین ما ایران، حاصل دلایلى است که اهم آن، خودباختگى است.
خودباختگى از سموم روانى است که معمولاً در فرد یا گروهى به وجود مى آید و موجب بى ارزش دانستن خود و اکثر هنجارهاى اعتقادى و رفتارى جامعه خویش مى گردد. در عوض فرد هنجار مقابل را داراى ارزش دانسته، بى تفکر از او تأثیر مى پذیرد.
خودباختگى فرهنگى و به تبع آن خودباختگى معنوى، از شاخه هاى اصلى خودباختگى درشمار مى آید، که در آن فرد، نسبت به اعتقادات راستین خویش، دچار شک و سردرگمى مى شود و با حالتى سرخورده و سرزنش گونه، به اعتقادات خویش مى نگرد، و در عوض ناحق را حق فرض کرده، به معنویت هاى کاذب و نوپدید، نگاهى اصالى دارد و همین که از غرب وارد شده، آن را پذیرفته و به عنوان الگو قرار مى دهد.

جاذبه معنویات کاذب

البته نباید از شاخصه معنویت هاى کاذب غافل ماند و جاذبه هاى آن را نادیده گرفت؛ معنویات کاذب، عموماً تفکر زدا هستند و چهار مقوله الکل، اعتیاد، سکس و مدیتیشن در آنها به وفور یافت مى شود؛ که قدرت جذب کنندگى بالایى میان جوانان دارد و باتوجه به غریزه جوانى فرد(میل جنسى)، هم روح او را تسخیر کرده، هم اهداف پلید خویش را پیش مى برند.
در این مقاله سعى شده، طى چند گفتار، ضمن توضیح تهاجم معنوى، به بازخوانى معنویت سکولار پرداخته و پس از توضیح، تشریح و نقد منصفانه آن، راه مقابله با چنین معنویت هایى را متذکر شویم.

دین، تهاجم فرهنگى و تهاجم نوپدید

1. دین

شاید هیچ کلمه دیگرى چون دین نباشد؛ خیلى صاف و ساده به کارمى رود و در واقع نمایان گر نگرشى است که نه تنها بسیار متفاوت بلکه، مانعة الجمع اند.(1)
عده اى کلمه دین را از دیانت مى دانند که از فارسى گرفته شده و به معناى شریعت و قانون است و عده دیگر، دین را حسى روحانى که نیک و بد را از هم تمییز مى دهد.(2)
در نظر گروهى از روانشناسان به دین، در ضمیر هر یک از افراد بشر، تصور کم و بیش مبهمى از مبدأ کل یعنى آفریننده جهان موجود است و همه کس، طبیعتاً به درک آن مبدأ میل دارند؛ حس دینى همین تمایل طبیعى که در همه افراد بشر یکى است.
دین، نزد آنها به واسطه اختلاف محیطها و مناسبت هاى دیگر متفاوت گردیده، در نتیجه ادیان مختلف به وجود آمده است بر اساس همین نگاه، شرک، دین نخستین آدمیان نادان بوده و خداپرستى دینى است که بعدها از درون شرک سر بر آورد.(3)
گروهى از جامعه شناسان چون امیل دورکیم، جامعه شناس مشهور فرانسوى معتقدند:
دین نظام وحدت یافته اى از اعتقاد و اعمال مربوط به اشیاء مقدس، یعنى اشیایى که مجزّا شده و تحریم گردیده اند. اعتقاد و اعمالى که همه گروندگان را در جمعیت اخلاقى واحدى که معبد نامیده مى شود، وحدت مى بخشد.(4)
ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایى که نگاهى فردى به دین دارد، مى گوید همان گونه که اکنون من از شما مى خواهم که دواطلبانه آن را بپذیرید، باید براى ما به معنى احساسات، اعمال و تجربیات هر یک از افراد بشر در خلوت خود، تا جایى که فرد خود را در رابطه با هر آنچه که الهى مى پندارد و مى بیند، بوده باشد.(5)
جان هیک نیز معتقد شده که تعریف واحدى براى دین وجود ندارد.
دین به اندازه اى ساده است که هر بچه عاقل و بالغ، یا هر آدم بزرگى مى تواند یک تجربه دینى حقیقى داشته باشد و به اندازه اى جامع و پیچیده است که فهم کامل و بهره گیرى تام از آن به تجربه و تحلیل نیازمند است.(6)
دین به این معنا متکثر و متعدد مى شود. دریایى که از هر طرف جرعه اى بردارى، هم دریا هست و هم نیست.
البته به نظر نگارنده مى توان معناى واحدى از دین ارائه کرد؛ دین اعتقاد به یک نیروى فراتر از خود است (حال ماورایى یا غیر ماورایى) که تقدیس یا تکریم فرد، نسبت به آن نیرو را لازم مى آورد.

2. تهاجم فرهنگى

تهاجم فرهنگى، به معنى انتقال معانى میان نظام هاى فرهنگى، بدون رضایت دو طرف است؛ به عبارت دیگر، اگر نظامى فرهنگى، ارزش هاى خود را با استفاده از قدرت بر نظام دیگرى تحمیل کند، تهاجم فرهنگى صورت مى گیرد. خلاف مبادله فرهنگى که در آن، نظام ها توسعه یافته و تغییرات را بر مى تابند.
در تهاجم فرهنگى، ارزش هاى اصلى هر نظام تردید یافته و به مرور زمان نظام هاى ارزشى و فرهنگى از بین مى روند.(7) البته به گمان بسیارى اندیشمندان، فرهنگ ذاتا در حال تحوّل بوده و توسعه فرهنگى، در گرو وجود ارتباطات و تعاملات فرهنگى است. با این حال در صورت بروز یکى از اشکال ذیل، این فرایند مثبت صورت تهاجمى به خود گرفته، بروز تهاجم فرهنگى را در پى دارد:
شکل یکم. تحمیل عنصرى به جاى گزینش آن (تحمیل فرهنگى)؛
شکل دوم. پذیرش عناصر تازه به جاى تحلیل آنها (تخریب فرهنگى)؛
شکل سوم. مصرفى بودن فرهنگ، به جاى مولّد بودن آن (تسلیم فرهنگى).(8)

3. تهاجم نوپدید قرن بیست و یکم

در تاریخ تمدن بشرى، نه دین بى فرهنگ داریم؛ نه فرهنگ بى دین. البته در این میان، این دین است که تمدن ها را پدید مى آورد.(9)
به نظر مى رسد، رابطه دین و فرهنگ، عموم و خصوص مطلق باشد. البته با لحاظ این نکته که دین عام باشد و فرهنگ خاص؛ اما نمى توان نقش مؤثر و اثرگذار فرهنگ در حوزه دین را نادیده گرفت و در نگرش هاى متفاوت، جاى این عام و خاص عوض مى شود.
از آنجا که دین، ساحت هاى مختلفى دارد و هر ساحت شئونى از زندگى فردى انسان را در بر مى گیرد؛ براى مثال دین افزون بر پرداختن به شأن جاویدان هستى آدمى، متکفّل دادن جهت اساسى به جنبه متغیر زندگى او نیز هست و آهنگ اصلى حرکت او را به سوى کمال تنظیم مى کند.
این انسان است که با بینش و برداشت خاص خود از دین، البته با رعایت موازین اسلام، در زمان ها و مکان هاى مختلف، تکلیف خود را مى شناسد.(10) از این راه مى توان صُور مختلف حضور دین داران را در عرصه تهاجم فرهنگى که در ارتباط مستقیم با دین است، برشمرد.
این تهاجم نوپدید دینى، به سه روش است:
الف. تحمیل ارزش هاى دینى بیگانه به درون فرهنگ اسلامى.
ب. تخریب بنیان هاى ارزش دین مبین اسلام.
ج. تحدید مرزهاى گسترده اسلام و ممانعت از تولید فرهنگ اسلامى.(11)
دشمن از هر راهى منتظر ضربه زدن است و به دنبال سلاح روز مى گردد تا از همان طریق، دین را به انزوا کشیده، اهداف خویش را پیش برد.
تاریخ نشان دهنده سیر تهاجم به ساحت پاک اسلام است، از مشوه کردن اسلام و سیماى جذاب حضرت محمد(ص) که در تاریخ پیدایش اسلام و عکس العمل یهودیان و مسیحیان وقت ریشه دارد، شروع شده و تا حال، به انحاى مختلف، از سوى یهودیان و مسیحیان ادامه دارد.
خداى تبارک و تعالى در این رابطه، به حضرت محمد(ص) فرمود: اى پیامبر میان ایشان (یهودیان) براساس آنچه خداوند نازل فرموده، حکم کن و از اهواى ایشان بر حذر باش که ایشان در پى انحراف تو، از بعضى احکام الهى اند.(12)
استمرار این هجمه تا حال نیز ادامه دارد.
منتگرى وات، در شرح احوال حضرت رسول(ص) مى گوید: هرگاه تنها مى ماند و در مأموریت خود براى پیامبرى، دچار تردید مى شد، به خدیجه روى مى آورد.
یا اسقف توربین، در تاریخ شارل بزرگ مى نویسد: بتى که صحرانشینان آن را مى پرستیدند، به دست شخص محمد [ص] ساخته شده بود.
وى در زمان حیات خود به واسطه گروهى از اجنه و شیاطین، با هنر سحر و جادو، داراى چنان نیروى غیر قابل مقاومتى شده بود که به هیچ وجه شکسته نمى شد.(13)
این روش تخریب تا آنجا ادامه یافت که به کتاب »آیات شیطانى« سلمان رشدى منتهى شد. البته این روش هنوز ادامه دارد و در خارج از مرزهاى اسلام بسیار اثرگذار است.
روش اثرگذار دیگر »تحدید دین« است. در جریان تحدید دین، آنچه مورد هجوم واقع مى شود نه تنها ماهیت گوهر اصلى دین، بلکه قلمرو حاکمیت و حضور دین است.
کنار نهادن دین از عرصه هاى مهمى چون »علم و دانش« یا »سیاست«، خود موجب »فردى شدن« دین مى شود و در نهایت شاهد آن خواهیم بود که دین از عمل بر روى کره خاکى منع شده و تنها امرى اخروى قلمداد مى شود و کار دنیا را کنار گذاشته، آخرت مى پردازد.
این تصویر ساده، از دردى قدیمى در پیکره عالم اسلامى حکایت دارد که چندین سال است، در غالب فلسفه هاى گوناگون، به حیات خود ادامه مى دهد(14) و شاید مهم ترین و به روزترین، جریان دینى ضداسلام باشد که به صورت غیر مستقیم، به زوال دین در جوامع امروزى مى شود.
از ویژگى هاى مهم این جریان این است که از »دین علیه دین« بهره مى گیرند.
و این کار توسط تحریف اصول و ارزش هاى دینى به انجام مى رسد.
تهاجم نوپدید دینِ انسان ساخت علیه دین حق، از خطرناک ترین حالات تهاجم فرهنگى است، زیرا اهداف دشمن و چگونگى عملکرد آنها به روشنى مشخص نیست. به همین دلیل، توجه به این مسئله، از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است. تهاجم فرهنگى از این نوع به شبیخون فرهنگى و ناتوى فرهنگى تبدیل مى شود.
در دایرة المعارف ادیان جدید که به تازگى در انگلیس منتشر شده است، بیش از 2000 دین و مرام عرفانى که هریک متدینان و مؤمنان خاص خود را دارد، شناسایى شده است.
برخى از این ادیان و مکاتب بسیار فعال اند؟ مانند کلیساى شیطان، شاهدان یهوه، کلسیاى علم شناسى، فرزندان خداوند، اکنکار (دین نور و صوت)، مورمون ها و جامعه بین المللى وجدان کریشنا که فضایى عینى و تبلیغات رسمى در سطح جهان دارند.
برخى دیگر نیز مانند زیر مجموعه ذن و بودسیم که در ایران تحت عنوان »اشو« تبلیغ مى شوند، وجود دارد و بسیار فعال اند. عمق شبیخون تنها در قالب آمار به چشم مى آید، حدود 80 میلیون نسخه کتاب در مورد عرفان هاى کاذب در کشور منتشر شده است و بعضى از این کتب، بیش از 15 بار تجدید چاپ شده اند.
در جامعه ایران اسلامى، محققان حدود 2 هزار عنوان کتاب در زمینه توسعه عرفان هاى تصنعى شناسایى کرده و حدود 50 فرقه و نحله نوظهور، داراى سایت، مؤسسه یا وبلاک بوده و فعالیت بیشتر و نمایان ترى در کشور دارند.

معنویت سکولار:

در آغاز قرن بیست و یکم، کشور امریکا از لحاظ تنوع دین، آشفته ترین کشور است، بیش از دوهزار و صد گروه دینى در این کشور وجود دارد که هریک وابسته به آیین و مسلکى خاص است.
البته از دو قرن پیش، تنوع دین و مسلک، درون جامعه مسیحى شکل گرفت. کلیساى مسیحیان که از ابتداى تشکیل کشور آمریکا حضور داشت، تنها با گذشت یک قرن، 300 انشعاب جدید را به وجود آورد.
کشور آمریکا هم نه مخالف، بلکه از این کار بسیار خشنود گردید، چون شعار سردمداران این کشور به جامعه خویش این است؛ »زندگى کن و بگذار زندگى کنم« این شعار تأکید شدیدى بر فردگرایى در مسائل دینى دارد. کسى نباید مزاحم دیگرى شود؛ دینى که انتخاب کردى، مهم نیست؛ مهم آن است که این پایبندى به دین، نباید مزاحم آزادى دیگرى یا سیاست کشور شود

1. مؤلفه هاى سکولار:

جنبش دانشجویى سال 1970 در آمریکا و اروپا، درخواست جوانان و زمزمه هاى بازگشت به معنویت، تمدن غرب را بر آن داشت، تا براساس همان نگاه »کشور براى قیصر، کلیسا براى پاپ«، معنویاتى تازه به جامعه تزریق کنند تا نه کشور از چنگالشان درآید، نه روح تشنه حقیقت تشنه بماند و چه معنویتى بهتر از معنویت سکولار که اساس و بنیان آن، جدایى دین از سیاست است.

الف. معنویت منهاى شریعت

ادعا مى کنند که مى توان به معنویت دست یافت، و با آن به آرامشى نسبى رسید؛ ولى خود را به شرایع دست و پاگیر و بعضا کسل کننده ادیان مقید نکرد.
اگر تنها هدف شریعت، رسیدن به آرامش است، مى توان با اعمال معنوى (پرواز روح، مدیتیشن) بى هیچ گیر و دارى به آرامش رسید.

ب. انسان محورى به جاى خدا محورى

با نگاه امانیستى غرب به عالم، چه در معنویت، چه غیر آن، جایى براى خدا تعبیه نشده است. غرب در برابر خدا، احکام و قوانینش بر نمى تابد، چون نخستین احکام در مورد سردمداران اجرا شده و آن لقمه چرب و نرم از ایشان گرفته مى شود.
پس اگر قرار است معنویت باشد، نباید جایى براى خدا و شریعت در نظر گرفت، اکثر قریب به اتفاق گروه هاى جدید معنوى، با نگاه افراطى به انسان، جایى براى خدا در عرفانشان ندیده اند.

ج. ختم عالم به دنیا

عالم نزد بیشتر گروه هاى معنوى نوپدید، به همین عالم پایان مى پذیرد و اگر هم از معاد سخن به میان مى آید، با معاد ادیان الهى بسیار متفاوت است. چون آنها نمى خواهند گرفتار معاد واقعى و روز واپسین شوند که صحنه عدل خدا برپا گشته و بنابر عدالت، هر چیزى در جاى خود قرار مى گیرد.
آنان عالم را به همین دنیا محدود دانسته و قصه مرگ و زایش را به تناسخ و چرخه کارما (علت و معلول) تعبیر کرده اند، تا بشر معنوى قرن بیست و یکم، به توجیح ها سرگرم شده و هر چیز را در مقابل خویش، با قانون تناسخ تشریح کند.

2. معنویات تلفیقى:

کشور انگلیس، سابقه اى 400 ساله ، در فرقه سازى دارد. معنویت هاى شرقى را گرفته، پس از بازسازى، دوباره به شرق صادر مى کند.

الف. انسان سر خورده

غرب که همچنان سوداى رهبرى جوامع بشرى را در سر مى پروراند، در قبال انسان هاى سر خورده از دنیاى مدرن که در پى یافتن نور حقیقت، خود را به هر سو کشانده، تا در ساحلى آرام گیرد، و دل ناخشنود خویش را تسلى دهد، معنویات کاذبى توصیه مى کند، تا این تلاطم داخلى را آرامشى نسبى فراگیرد.
در نوع معنویات پیشنهادى، خساستى به خرج نداده، هر چه به آرامش جوامع منجر شود، مفید است، از این رو از عرفان هاى شرق و غرب عالم کمک گرفته و با تلفیقشان در هم و تولد مکاتب نوپدید از آن عرفان ها، روح معنوى جامعه را دوباره به تسخیر خویش در آورده اند.

ب. عرفان هاى شناخته شده

عرفان هندى، عرفان آمریکایى، عرفان مسیحى، عرفان یهودى، عرفان چینى، فراعلم (روانشناسى)، زبان تصویر یا سینما ماوراء.
از این شبه عرفان ها یا به صورت مستقل استفاده مى شود؛ مانند سینما ماوراء یا به صورت تلفیقشان و کشف مکاتبى جدید، مانند اکنکار و اوشو.
از عرفان هاى کشف شده، چند مکتب به صورت فعال در ایران حضور دارند.
مکاتب: کریشنا مورتى، ساى بابا، رام ا...، اوشو، اکنکار، کارلوس کاستاندا، پائولوکوئیلو، دالایى لاما، فالون دافا، مدیتیشن یا TM و شیطان پرستى؛ البته شیطان پرستى را نمى توان مکتبى معنوى نامید؛ هر چند در شاخه اى از آن، »شیطان پرستى فلسفى« رگه هایى از معنویت وجود دارد.
از چند مکتب جدید، سه مکتب اکنکار (دین صوت و نور)، عرفان او شو و شیطان پرستى در ایران حضور فعال ترى دارند؛ هم از لحاظ کیفى و هم از نظر جذب نیرو.
اکنکار با سفرهاى متعدد روح، در پى فرار از واقعیت و دل خوش کردن به سفرى روحانى و رسیدن به آرامش، در پرتو خلسه و مدیتیشن است. اوشو هم با رها کردن انسان در منجلاب شهوت، به جاى آزادى او را اسیر وحریص شهوت دو چندان مى کند.

راه کارها و روش مقابله:

1) درک محیط و انتخاب بهترین سلاح:

براى مقابله با تهاجم فرهنگى، باید با دقت عمل کرد و از عجله و کار عجولانه دورى جست.
هر جدالى اگرچه به حق، ابزار مخصوص خود را مى خواهد. به نظر مى رسد پنجاه در صد راه مقابله، شناخت محیط است. شناخت صحیح دشمن و تاکتیکى که براى بازى انتخاب کرده، از مهم ترین مراحل مقابله است. در این نکته باید دقت کرد که دشمن کجا را نشانه رفته و از همان منطقه، سعى در متقاعد ساختن مخاطب دارد.
متأسفانه یکى از مشکلات مقابله با معنویات کاذب، نشناختن فضا و به تبع، استفاده از ابزار نامناسب است که موجب مى شود هم دشمن جسورتر شده و هم به نوعى؛ مظلومیت نزد فریب خوردگان خویش، بیابد.
یادآورى این شگرد رسول الله بسیار به جاست؛ در جنگ بدر زمانى که دو لشکر اسلام و کفر روبروى هم قرار گرفتند، عده اى تازه مسلمان براى تضعیف روحیه دشمن و فزونى روحیه مسلمانان به دشنام دادن خدایان و بت هاى چوب و سنگى کفار پرداختند.
این عمل با واکنش تند پیامبر اکرم (ص) مواجه گردید: آنها را جسور مى کنید، تا در عوض دشنام شما به مشتى سنگ و چوب، به خداى واقعى که برتر از بتها است، دشنام دهند.
کفار طبق روال همیشگى به رجز خوانى پرداختند و این گونه سرودند: اُعلُ هُبَل اُعلُ هُبَل (بزرگ است بت هبل). پیامبر که اسوة الحسنه است، تاکتیک جنگ روانى را شناخت و با اشراف بر محیط (کفّار متعصّب و مسلمانان تازه وارد) به یاران خویش فرمود: الله اعلى و اجل (خداى نادیده بزرگ و اجل از آفریده هاست)
آنها پاسخ دادند: اِنَّ لنَّا عزى و لا عزى لَکُم (به درستى که بت عزّى نزد ماست و شما مسلمانان از داشتن بت عزّى محرومید).
پیامبر فرمود پاسخ دهید: الله مَوُلانا و لا مَولا لکم؛ (خداوند بزرگ سرپرست و یاور ماست و شما از داشتن چنین پروردگارى محرومید.)
در نتیجه هم روحیه کفار ضعیف شد، و هم با پاسخ گویى صحیح، مسلمانان چنان روحیه اى یافتند که به پیروزى منجر شد. پس مهم ترین راه مقابله، درک فضا و انتخاب بهترین سلاح است.

2) مخاطب شناسى:

یکى از موانع مقابله، منتقدان محترم هستند. بعضى نقدها از مطالب نقد شده، بسیار مبهم تر و پیچیده تر است.
براى مثال نقدهاى بسیارى از مکاتب اکنکار، اوشو، شیطان پرستى صورت گرفته است.
این مکاتب، آن چنان راحت و بى آلایش، به دور از آن همه پراکنده گویى یا به کار بردن کلمات غامض و پیچیده، جوانان را تحت تأثیر خویش قرار مى دهند؛ گویى سال هاست با روح و روان جوان عجین اند.
در مقابل وقتى نقدى بر این مکاتب نوشته مى شود، معلوم نیست مخاطب منتقد کیست؟ انگار منتقد مى خواهد، علم و آگاهى از کلمات قلنبه و سلمبه را به رخ سردمداران این گروه، یا جوانان بیچاره بکشد.
مهم ترین مشکل به نظر نگارنده، عدم شناخت مخاطب یا تلفیق همزمان چند مخاطب است.
در ابتداى نقد باید عنوان شود که روى صحبت با کیست؟ پر واضح است که باید مخاطب نخست این نقدها، قشر تأثیر پذیر، یعنى جوانان کشور، با سطح علمى متوسط باشد؛ ولى در اکثر مقاله هایى که درباره مکتبى خاص، نظرى را نوشته است، براى استادى دیگر است که خود سالیان درازى در این زمینه کار کرده و این انتقاد، صرفا رد و بدل کردن اطلاعات است.
به جاست شناخت مخاطب، بر پاسخ گویى مقدم گردد.

3) عوامل روانى اثر گذار:

ما هیچ راهى نداریم، جز آنکه عرفان اسلامى را به جوانان خویش پیشنهاد کنیم و از این راز گونگى دست برداریم.
پنجاه در صد راه مقابله، شناخت عرفان کاذب است، پنجاه در صد دیگر، پیشنهاد عرفان جایگزین است. نمى شود به جوان گفت که این بد است، آن بد است، باید راهى پیشنهاد داد تا روح تشنه جست وجو کنندگان را سیراب کند.

4) عوامل روانى بسیار مهم:

نباید از عوامل روانى این حرکت غافل ماند:
الف. حرف و عمل عاملان و توصیه کنندگان یکى باشد، تا تأثیر خود را بگذارد.
ب) توصیه به تفکر در فضاى حاضر کشور از مهم ترین عوامل اثر گذار است. با تفکر در قالب فلسفه و تفکر فلسفى راه تعصب غلط بسته مى شود.
ج)عرفان و حرف هاى عرفانى به میتینگ هاى سیاسى وارد نشود و به عنوان تقدس و روحیه عرفانى، ابزارى در خدمت سیاست قرار گرفته نگیرد.
(استفاده ابزارى اشخاص از عرفان، براى پیشبرد سیاست خویش، هم سیاست را خراب مى کند و هم عرفان را)
د) احساسى نشدن و رعایت قوانین بازى از اصول مهم است؛ هر جا بوى توهین به مرامى حین انتقاد شنیده شود، ناخودآگاه مخاطب در پى واکنش و دفاع از عرفان مورد نظر بر مى آید.
ه) اثبات حق، نه اثبات خود، از مهم ترین عواملى است که در نقد مکاتب معنوى، باید رعایت شود.
گاهى افراد در پى انتقاد، هدفى دیگر را دنبال مى کنند و آن اثبات خود است؛ نه حق که نا خود آگاه مخاطب متوجه شده و در پى جبهه گرفتن اگرچه در مقابل کلام حق بر مى آید.

پی نوشت ها :

1. جمعى از نویسندگان، فرهنگ و دین. ترجمه زیر نظر بهاء الدین خرمشاهى، تهران. چاپ اول، ص 202 موسسه طرح نو، 1374.
2. افتخارى، اصغر و على اکبر کمالى، رویکرد دینى در تهاجم فرهنگى، تهران. چاپ اول، ص 48. سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1377
3. بهشتى، احمد، انسان و مذهب، تهران. ص 43 4. انتشارات ولى عصر، 1375
4. علیزاده، بیوک، حیات تعقلى اسلام. چاپ اول، ص 84 5. سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، 1371
5. هیوم، رابرت،.ادیان زنده جهان. ترجمه عبد الرحیم گواهى. چاپ سوم، ص 23. دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران 1373
6. همان، ص 23
7. روح الامینى، محمود، زمینه فرهنگ شناسى، چاپ دوم، ص 35. انتشارات عطار، تهران1368
8. همان. رویکرد دینى در تهاجم فرهنگى. ص 73
9. همان. فرهنگ و دین. ص 7
10. خاتمى، سید محمد، بیم موج ، ص 120، انتشارات سیماى جوان، تهران1372
11. همان. رویکرد دینى در تهاجم فرهنگى. ص 86
12. سوره مائده / 5: 49
13. نظرى، مرتضى، بررسى شیوه هاى تبلیغاتى مسیحیت علیه اسلام، ص 132، 133، سازمان تبلیغات اسلامى تهران 1371
14. همان. رویکرد دینى در تهاجم فرهنگى، ص 137
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 297